جان من
﮼منفقطتشنهخندیدنلبهایتوام
﮼جانمنجانخودتجانخداقهرنکن..
﮼جانمن
صلوات بر محمد ص
شد شد نشود فرارت میتم دلبر
@پنچم
صلوات
😅 تا تشناب تنها رفته نمیتانه 🚶🏻
باز ده مجازی پست میمانه 👼🏻
کسایکه ده فکر خراب کدن ما هست ...
ما به انها کفن دوخته ایم 🧟♀
جررررررت 🤣🤣🤣🤣🤣
فقیری به ثروتمندی گفت:
اگر من در خانهی تو بمیرم با من چه میکنی؟
ثروتمند گفت:
تو را کفن میکنم و به گور می سپارم.
فقیر گفت:
امروز که من زنده ام مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم بی کفن مرا به خاک بسپار ...
نتیجه: داستان بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر حسرت بخوریم و اشک بریزیم🌹🌹🌹
چرا مجرد هستی یک دلیلی خنده دار بگو 🖐
نفری سوم لیست تان
کسی که برت یک دنیا ارزش دارد
منشن کو 😐👋
آرزوی خیلی از دخترا
🥰♥
- مژه های ما دخترا :(
+ مژه های پسرا
آقای قاضی ای جهان یک شوهر از مه قرضدار اس 🥺😒
چی کار کنم که پشت گردنم سفید شوه ?😐
🏃
سلام 😐
Gin
قول نامرد ✍
مه اما جاوید مه پشت ات دق میشم
میفامی که دوری تره تحمل ندارم
😔جاوید مم دق میشم اما چاره ندارم
لطفا درکم کن عشقم
😒مه خوب درست است بخیر بری
ناراحت از کافه برآمدم رفتم خانه
خیلی گریان کدم
🙄چند روز گذشت دیگه جاوید ندیدم
خیلی دلتنگ اش شده بودم اما چاره نبود
خیلی خواستگار داشتم اما بخاطری وعده قول که به جاوید داده بودم رد شان میکدم
روز ها به هفته ها هفته ها به ماه ها ماه ها به سالها گذشت
اما جاوید نامد منم از دختری جوان به خانم پیر تبدیل شدم دلیلی خاموشی من همین بود وقتی که جاوید رفت دلم از عالم آدم سیاه شد به قول کسی باور نکنین زندگی تان ره تباه نکنین پــــــــــــــــــــایـــــــــــــــان
قول نامرد✍🏻
جاوید راستیش خودت که میفامی وظیفه پیدا کردن خیلی سخت است هرچقدر که تلاش کدم وظیفه خوب گیرم نامد
😏مه خو جاوید بلی لطفا خفه نباش مه یک کاری خواهد کدم رفتم خانه پیش خود فکر کردم جاوید حتمن مرا فریب میته اما بعدا گفتم ایقسم چیزا در فکرت نیار دختر
حتمن به عشقت میرسی ❤
یک روز جاوید برم گفت بیا که بیبنمت خیلی یک گپ مهم دارم بریت مم گفتم چی گپ باشد بالاخره رسیدم در کافه
دیدم که جاوید موهای پریشان چهره 😔پریشان غمگین نشسته جاوید سلام
مه علیک سلام
جاوید خوبی
مه بلی خوبم چرا جگرخونی
جاوید راستش مه میخواهم برم ایران
😒مه چی
جاوید بیبن مه بخاطری آینده ما باید تلاش کنم
از ایران میرم ترکیه
آنجا رفته پول پیدا میکنم پس میایم
عروسی میکنم تره همرای خود میبرم
لطفا غمگین نباش
قول نامرد ✍🏻 قسمت هفتم
جاوید راستش مه تره دوست دارم
من که گنگ شده بودم 🤨چی
جاوید بلی حدس میزنم که توم مرا دوست داری
مه ولا نمیفامم اما همرایت خیلی راحت هستم خوش هستم جاوید خی پیشنهاد مه قبول کن همی که وظیفه پیدا کنم خواستگار میایم مه خوب درست است
جاوید قول میتم همی که وظیفه پیدا کدم خواستگار میایم
قول نامرد✍🏻
قسمت شش
بعد از اون روز دیگه جاوید همرایم کار نگرفت
روز ها گذشت جاوید کم کم همرایم خوب شده بود منم دختری تنبل بودم جاوید در عرصه درس ها برم کمک میکرد
بعضی اوقات نگاه های سنگین جاوید بری خود حس میکدم اما برم مهم نبود خوب روزا گذشت منم کم کم از جاوید خوشم آمده بود بالاخره روزی آخر دانشگاه شد
جاوید برم گفت وقتی رخصتی منتظرم باش یک گپ مهم دارم بریت 🤔منم حیران مانده بودم که چی گپ باشد
بالاخره وقتی رخصتی شد رفتم دیدم که جاوید در صحنه حویلی نشسته 😁جاوید بالاخره تشریف آوردی
مه بلی حالی بگو او گپ مهم ات چیست
جاوید بیبن اول قول بتی که مرد بچه بد
یا هوسباز فکر نکنی قهر هم نشی از ام
✍🏻من خوب درست است
قسمت پنجم ✍🏻
🤔منم حیران بودم که در این کتابچه خاطرات 😳چی است
خلاصه رفتم خانه کتابچه ره باز کدم
بسم الله الرحمن الرحيم
من گلثوم هستم یگانه دختری خانواده
یک برادر دارم پدر و مادرم خودم
من یک دختری سرشار خیلی شوخ طبع هستم
من در یک خانواده روشنفکر تحصیل کرده بدنیا آمدم
پدرم سرمعلم است مادرم معلم برادرم هنوز شاگرد مکتب است خودم محصل هستم امسال سال اولم است
خوب امروز طبق معمول رفتم دانشگاه کمی به خود رسیده بودم وقتی که در چوکی نشستم از پشت سرم یک خنده آمد جاوید ولا بچیش نام دانشگاه ره باید آرایشگاه بانیم دوستش پرسید چطور؟
جاوید خوب دقیق بیبن باز میفامی
هردویشان بلند بلند خندیدن
مخاطب شان مه بودم
خیلی کلیم خراب شد گفتم ولا مگس چقدر زیاد شده
نام بعضی ها ره باید مگس خان بانیم چطور
دوستم که پهلویم نشسته بود از خنده ضعف مانده بود
جاوید سرخ گشته بود دیگه حرف نزد
خوب بالاخره رسیدم خانه همسایه همرای زینب احوال پرسی کدم رفتم داخل خانه امتو قصه کرده چای میخوردم زینب رفت گفت کمی کار دارم پس میایم مم از فرصت استفاده کرده رفتم اطاق عمه دروازه اش تک تک کدم
دیدم که دروازه باز است رفتم دیدم عمه از پشت کلکین حویلی ره تماشا میکند رفتم سلام دادم جواب نداد
مه خوب هستـین
بازم جواب نداد
میخواستم از اطاق اش بیرون شوم که یک کتابچه خاطرات برم داد طرف اشاره کرد که ببر بخوانش
قول نامرد✍🏻
قسمت دوم
یک روز که از دانشگاه رخصت شدیم مادرم آمد برم گفت که دختری همسایه آمده بود گفت شب مهمان دارد کسی نیست که کمک کند تو برو برایشان کمک کن
منم آماده شده رفتم خانه همسایه وقتی که رفتم دیدم که عمه اش در روی حویلی نشسته از روی ادب احترام بریش سلام دادم مثل هردفعه علیک نگرفت رفت در اطاق اش
خوب خلاصه دختری همسایه آمد ما در روی حویلی برنج پاک میکدیم او قصه میکرد مم گوش میکدم
یکبار پرسیدم زینب زینب بلی گلم
یک سوال دارم
زینب بفرما گلم
راستیش عمه ات گنگه است؟
زینب نخیر گنگه نیست اما همرای کسی گپ نمیزند
حتی وقتی که خانه ما مهمان میاید او در اطاق اش میباشد
مه خوب چرا ایقسم است زینب ولا دردی او ره هیچکس نمیفامه
سلام من سحا هستم من در یک فامیل کم جمعیت بدنیا آمــــدم خودم هستیم پدر مادرم و برادرم
ما یک همسایه داشتیم آنها چهار نفر بودن
دخترش که خیلی همرایم صمیمی بود
پدر و مادرش عمیش،، عمه اش یک زنی عجیب بود
همیشه سیاه میپوسید همرای کسی گپ نمیزد
حتی وقتی که بریش سلام میته حتی سلام ما ره علیک نمیگه خلاصه یک زن غم دورن است هاااا
قول نامرد🫱🏽🫲🏻
شناخـــــــنتی قلبـــــــــك بان
!
عاشق آدم های که قبلا عاشق بودن نشوید!
زیرا این آدم ها از درون شکسته اند!
این آدم ها دگه روی هیچ چیز و هیچ کس در دنیا احساس ندارن!
این آدم ها قبلا شاد ترین آدم های دنیا بودن تا اینکه عاشق شدن و شکستن!
میگوین اولین عشق ها فراموش نمیشود؟؟
شاید هم فراموش شود ولی اولین حس و اولین تجربه زنده گی هیچ وقت از یاد نمیرود!
جای اولین زخم ها حس اولین علاقه ها تجربه اولین عشق ها درد اولین ضربه ها اولین شکست ها هیچ وقت از ذهن شان پاک نمیشود زیرا همان زخم و همان تجربه و علاقه ها بود که امروز آنها روی پای خود استاده اند!
و همچنان باعث سنگ شدن و کم اعتمادی ها شده همان حس های که تجربه کردن قبلا!
انسان های که اولین ها را تجربه کرده اند: آنها چنان صبور نیستن در مقابل خواسته های شان!
چون قبلا هر آنچه که ترس اش را داشتن را تجربه کردن و دیدن!
انسان زمانیکه برای اولین بار بشکند و ضربه بخورد ضربه های بعدی زنده گی برایش درد آور و غیر قابل تحمل نیست!
انسان یک بار میمیرد و میرود به آغوش قبر مگر نه؟
احساس انسان هم یک بار میمیرد و انسان مبدل میشود به مُرده ی متحرک!
زنده است مگر زنده گی نمیکند!
میخندد ولی خوشحال نیست!
عشق میورزد ولی عاشق نیست!
محبت میکند ولی دلگرم نیست!
مرگ احساس یک آدم سخت ترین و بی رحم ترین مرگ دنیاست!
آدم های که قبلا عاشق شده اند نمایان خواهند کرد که عاشق شما است مگر این تفکر ذهنی او است!
این عشق نه بلکه عادت و دوست داشتن است!
عشق ازین دو بالا تر است!
در لحظه ی تنهایی حتی برای یک لحظه خواسته و ناخواسته درگیر آن معشوق قبلی اش میشود و همه قلب اش را آتش حسرت و درمانده گی و درد تسخیر میکند!
آدم های که قبلا عاشق شده اند شاید بتوانند کسی را دوست داشته باشن مگر نمیتوانن مثلی بار اول آن شخص را هم دوست داشته باشد مثلی که نفر اول را آن چنان دوست داشت!
با آدم های که قبلا عاشق بوده اند زیاد گرم نگیرید چون آنها زخمی استن و اعتماد شان شکسته!
به عشق اش باور نکنید ولی به دوست داشتن و احترام اش باور کنید چون آنها بیشتر قدر رابطه ها را میداند!
آدم های که قبلا عاشق بودن سنگ شده اند در مقابل هر آنچه که میخواستن ولی نشد!
آنها به جای رسیدن که حتی مرگ خودشان هم نمیتواند آنها را بترساند!
هر آنکه که قبلا اولین حس ها را تجربه کرده را باور نکنید وقتی
👸🏻دختر بودن گناه است
وقتی که مکتب رفتم گفتن دختر که مکتب رفت بی راه میشود
وقتی که دانشگاه رفتم گفتن دختر که دانشگاه رفت دختری خوبی نمی باشد وقتی که خواستم کمی استایل بزنم گفتن خود نشان میته
وقتی که خواستم صاحب وظیفه شوم گفتن دختر که وظیفه پیدا کرد از او دست بشوی وقتی که کسی خواستگار آمد پدر برادرم گفتن تو حق نداری در باره زندگیت تصمیم بگیریی چون تو دختر هستی چند روز مهمان هستی خانه شوهرت میری
وقتی که عروسی کدیم خشویم گفت اینجا خانه پدرت نیست که هرقسم ناز نخره کنی پس خانه من کجاست آیا دختر بودن جرم است
بیاین کمی افکارمان ره تغییر بتیم
دختر بودن عار ننگ نیست بلکه افتخار است
همی سریال یادتان است خیلی خوب سریال بود
امروز اولین روزی عیدتان چطور گذشت
🤗عالی
😐خوب
🥲بد
عید تان مبارک 💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃
🧐نکته دارد
آخرین افطار تان خوش
Click here to claim your Sponsored Listing.
Category
Telephone
Website
Address
Pol-e-Babu
Mazar-e Sharif
https://www.facebook.com/مرکز-تعلیمی-امام-ابو-یوسف-رح-100222418611998/
Mazar-e Sharif
دنیایی از دانستنی های عجیب! با ما باشید تا از عجایب که د?
Mazar-e Sharif, 535
پوهنځی تعلیم و تربیه مکلفیت خود میداند تا با طرح برنا?
Mazar-e Sharif
This Learning Center supports are the resources, strategies, and practices that provide physical, so
Mazar-e Sharif
I learn in Balkh University in the field of English language and literature department