Hazara International

for freedom

19/02/2024

مشکلات این کتاب به حد زیاد است که نام (دانشنامه هزاره) سرش سنگینی می‌کند.

19/02/2024

I have reached 8K followers! Thank you for your continued support. I could not have done it without each of you. 🙏🤗🎉

20/11/2023

داکتر عبدالله عبدالله سخنگوی پیشین جبهه متحد مقاومت پیشین افغانستان اراد سخن می فرماید، دوستان بیننده و شنونده باشید.😃

Photos from Hazara International's post 06/10/2023

مراسم تدفین شادروان محمد اصف سرابی!

مرحوم سرابی یکی از سرمایه های ارزشمند جامعه ای ما در اتریش بود.
جنازه این مردم بزرگ بتاریخ ۶ اکتبر در قبرستان عمومی در منطقه ۱۱ وین با شان و شوکت در حضور خانم، فرزندان، خواهران و برادران و تمام اعضای خانواده اش و مردم نجیب وین به خاک سپرده شد.

روانش شاد و یادش گرامی باد!
زندگی‌نامه‌ی سرابی که توسط خواهر شان پروین سرابی تهیه و در مراسم خاکسپاری قرات شده است، با شما شریک می سازم !

در رثای برادرم آصف جان سرابی

ناله را هر چند می‌خواهم که پنهانش کنم
سینه می‌گوید که من تنگ آمدم فریاد کن

دوستان ورجاوند را درود و احترام !
قبل از همه حضور گرم و پر عاطفه یی تان را در این غمروزِ بزرگ خیر مقدم میگویم و بدانید که تک تک فامیل سرابی منت بار غمشریکی و همبستگی تان است.

چقدر صعب و سهمناک و سنگین است که مرگ برادر را در سوگ بنشینی و بتوانی رثا خوانی کنی. دلِ داغ دیده ام را ناگزیر در بحر پر طلاطم نبود برادر رها میکنم.

آصف ما کیست؟
نوزاد پسری به تاریخ ۸-۶-۱۹۴۵ در سراب غزنی زاده شد و او را محمد آصف سرابی نام کردند. او پسر داکتر عبدالخالق سرابی و فرزند سوم خانواده بود. دوره ابتداییه را در مکتب شهر جلال آباد شروع و از لیسه عالی غازی فارغ شد. او‌ دانشکده حقوق و علوم سیاسی را در دانشگاه کابل به صفت محصل موفق در سال ۱۹۷۰ میلادی به اتمام رسانید.

بعد از انجام دوره عسکری در دوایر مختلف دولتی چون فرزند نیک و صادقِ مادر وطن وجیبه ایمانی و وجدانی اش را صادقانه انجام داد. اولین وظیفه اش را در دیوان محاسبات صدارت عظما و بعدن عضو امتحانات ریاست پوهنتون کابل و بلاخره در ریاست امپوریوم صنایع دستی وزارت تجارت تا سال ۱۹۸۳ میلادی انجام داد و در همین سال بنابر شرایط ناگوار سیاسی مجبور به ترک وطن گردید و در اطریش متوطن شد. مدت ۴۰ سال شهد تلخ تبعید را به کام دل ریخت.

آصف همباور رویش بود و چون درخت فروردین پر از شکوفه های مثمر شد. او با مهر چنان هم سفر بود که در رول های پسر خوب، برادر مهربان ، شوهر و یارِ با مسولیت و نوازشگر ، پدر مهربان و جانباز ، دوست وفادار و خدمتکار جامعه، صادقانه و دانشمندانه تا ۷۸ سالگی اش در ستیژ زندگی بازی کرد و به تاریخ ۲-۱۰-۲۰۲۳ به اثر مریضی مهلک سرطان شُشُ راهی دیار ابدی شد.

آصف پسر با استعداد و مهربانی بود که بار بار با دیپلوم های تحصیلی اش تاج افتخار پدر ، مادر و فامیل را با نگین های الماس تزیین کرد.

آصف با چهار برادر و چهار خواهرش با همدلی زیست، کتاب خواند و برای شان زیبا ترین خاطره ها را ساخت.

آصف ما به تاریخ ۱۰-۸-۱۹۷۲ با بانو ماهره سرابی فارغ التحصیل دانشکده ساینس ازدواج کرد و قدوم این بانوی دانشمند و فرزانه ارزانی محبت در کاشانه یی ما شد. این زوج موفق و مهربان صاحب سه فرزند آراسته با زیور علم و اخلاق عالی شدند ، هر یک : دکتور سوما سرابی ، معلمِ مدبر یسوکا سرابی و داکتر علی سینا سرابی میباشد. بعدن تعداد فامیل با وجود داماد مهربان مارکوس میلوتا، زهرا حکیمی سرابی بانوی فرشته خصال و نواسه های نازنین تکمیل شد.

گاهی چقدر سخت است که حرف‌هایت را به ترازوی حس ات بسنجی و غصه هایت را آبی رنگ کنی، تا چشمی را با اشک لبریز نکنی. مگر این بار حجم قفس سینه، تنگ تر از هجوم دردواژه ها است و من هم ناگزیر و لبریز از غصه ها.

‎خواستم غم نبودت را ای برادر تسلا کنم، نشد
‎خواستم بغضِ حبس در گلویم را رها کنم، نشد
‎خواستم گلیم سوگ را بدست باد ها دهم، نشد
‎خواستنم بودنت را برای همیش بقا کنم ، نشد
‎خواستم پرواز در سپهر خاطرت کنم، نشد
‎ای درد ای دریغ! این خواهر هیچ دل آسا نشد

آصف ما چون افتاب میدرخشید و شتابزده در شط آبی باور های عزیزانش جاری میشد. او بهترین شاگرد روزگار و آموزگار بود و عادل ترین حقوقدان و لطیف سرا ترین شاعر و استوار ترین مبارز بود.
برادرم برای هر دردی دوا و برای هر ناگفته هایِ مظلومی صدا بود و او زیبا ترین سرودِ لحظه های دلتنگی و لحظه های خوشی ما بود، لبخندش در قعرِ قهر و در اوج شادی ها امید میبخشید.

تکیه گاه معنوی من برادر من!
امروز روز وداع ابدی با توست. روز کوچیدن از این دنیایی پر آشوب است و پیوستن با ریشه هاست.
امروز ما دست پر محبت مردی بزرگ ارجی را به خاک میسپاریم که او مهربانی را با دست هایش پرورش میداد و صلابت را در پنجه هایش رونق می بخشید.
آصف به حکم جبر زمان درد هجرت ، حسرت وطن ، لبریزی یی آوارگی و لمس کردن پاسپورت های رنگارنگ‌ تبعیدی را با اندوه تجربه کرد.
چشمان آصف که آیینهٔ عشق و ایمان بود، دریغا که امروز آن را به خاک میسپاریم.

دست قضا شانه هایت را از ما گرفت ، ما ماندیم و نجوا ماند. چشمان ما فقط با اشک هایش راه ابدیت ترا را آبپاشی میکنند.

آرام بخواب برادرم! چونکه همه ما از تو راضی استیم و به کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیکت افتخار میکنیم.
با وجدان آرام بخواب برادر ، که عملکرد های خیرخواهانه ات بدرقه راه زندگی ابدیت است.
با طلوع افتابِ خاطراتت دل مان را گرم خواهیم کرد.
روح و روانت شاد و بدان که یادت در قلب های ما گرامی است.

عزیزان گران ارج! یکبار دیگر تشریف آوری تان ، همراهی تان و غمشریکی تان را از جانب فامیل سرابی سپاسگزاری کرده و ارزوی میکنم که خوشی های دو عالم دربِ سرای تان را بکوبد.

از توجه تان تشکر

06/10/2023

هموطنان مهاجر ما در پاکستان، ایران ، و ترکیه باشرایط بسیار سخت روبرو است. هر لحظه توهین وتحقیر می شود با ترس، وحشت شب وروز سپری می کند. هيچکس به صدای آنها گوش نمیدهد. دولتی وجود ندارد که حمایت کند.
سازمان‌ ملل‌، مدافعین حقوق بشر همه خود را بخواب زده است.
یا ما بشر نیستم ؟ یا این ها مدافع حقوق بشر نیست!
Os imigrantes afegãos no Paquistão, no Irão e na Turquia estão numa situação muito má. Eles são torturados e deportados à força a todo momento.

18/09/2023

کوچی های مسلح با حمایت طالبان روز شنبه، ۲۵سنبله ۱۴۰۲ وارد یکی از قریه های ولسوالی کیتی ولایت دایکندی شدند و با بی‌رحمی مردم محل از جمله زنان و کودکان را مورد ضرب‌وشت قرار داده‌اند. به‌دنبال آن هنگامی که شماری از مردم محل مانع ورود رمه‌های کوچی بر کشت‌زار‌ها شدند. کوچی‌های مسلح بالای خانه‌های مسکونی حمله کرده و اموال مردم محل را غارت نمود. رمه‌های خود را بر کشت‌زار‌ها و باغ‌های مردم محل رها کردند که درپی آن حدود یک هزار اصله درخت بادام و دیگر درختان مثمر و غیر مثمر را از بین برده‌اند.

19/07/2023

کارنامه های اشرف غنی در دوره جمهوریت!

برخی از هوادارانِ غالباً هزاره تبارِ درگاهِ غنی به تکرار می گویند: "رٸیس جمهور غنی تعصب ندارد بلکه یک شخصیت ملی گراست!"، او تنها کسی است که فقط به توسعه ی متوازن کشور می اندیشد!، البته پیش از آنکه در برابر اینگونه مدعیات معیشت اندیشانه شاخ در بیاوریم بهتر است غنی را در آیینه ی کنش ها و واکنش های چندین ساله ی خود او و درباریانِ هم تبارش مطالعه کنیم. فرض کنید اگر تعدادی از جوانان پشتون در یکی از جلسات خصوصی-میان پشتونی- از رٸیس جمهور غنی انتقاد کنند که شما در دوران حکومت خود برای ما چنانکه باید کاری انجام ندادید و رٸیس جمهور غنی در مقابل لب به سخن بگشاید، در پاسخ آنان چه خواهد گفت؟ آنچه که عجالتاً به فکر من می رسد، او برای پاسخگویی دلایل فراوانی آماده خواهد داشت اما به احتمالِ نزدیک به یقین، جوابهای از پیش فراهم آورده اش را به شرح ذیل دسته بندی و تشریح خواهد کرد:

۱ - چنانکه همه می دانند در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری آرای عبدالله عبدالله نسبت به من خیلی بیشتر بود اما هنگامیکه انتخابات به دور دوم رفت، با استفاده از تقلب گسترده، به عنوان رٸیس جمهور افغانستان برگزیده شدم و اکنون مردم افغانستان مرا به عنوان رٸیس جمهور قانونی شان می شناسند!

۲ - هنگامی که به ارگ رفتم بلافاصله کارمندان سابق اداره ی امور را -که ترکیبی از اقوام گوناگون بود و حتی هزاره ها هم در آن اداره ریاست می کردند- رخصت کردم، امنیت ملی و ارگ را کاملاً به پشتونها برگرداندم.

۳ - در زمان کرزی تمام زندانیان جنگی را پشتون ها تشکیل می دادند و این موضوعِ غیر عادلانه، به شدت مرا رنج می داد، به همین دلیل هنگامی که رٸیس جمهور شدم، تمام زندانیان طالب را آزاد کردم تا هم عدالت تامین شود و هم آنها دوباره به صفوف طالبان بپیوندند.

۴ - زمانی که من رٸیس جمهور شدم، جنگ تنها در مناطق پشتون نشین جریان داشت، طالبان را تجهیز کرده و به مناطق شمالی و غربی انتقال دادم تا دمار از روزگار سایر اقوام افغانستان -که از حامیان اصلی دولت سازی مبتنی بر دموکراسی و مخالف هژمونی قومی پشتونها بودند- در آورند و نتایج آن اقدامات به موقع و سنجیده را در کشتارهای سیستماتیکِ جلریز، زابل، میرزاولنگ، تاله و برفک بغلان، تیوره غور، قره باغ و خواجه عمری غزنی، درفاریاب، بادغیس، فراه، بدخشان و سرپل به وضوح می بینید.

۵ - داکتر عبدالعلی محمدی را در آغاز به عنوان مشاور حقوقی ریاست جمهوری انتخاب کردم تا رای هزاره ها را بگیرم اما پس از کسب چوکی ریاست جمهوری بلافاصله عزلش کردم چون هم هزاره بود و هم مسایل حقوقی را خوب می فهمید!

۶ - دوستم را در تکت انتخاباتی خود به عنوان معاون اول معرفی کردم چون این تنها راه برای دسترسی به آرای قسمتی از مردمان غیر پشتون بود اما پس از فروکش کردن اختلاف میان من و عبدالله و احراز پست ریاست جمهوری متوجه شدم که دوستم -مثل بسیاری از رهبران غیر پشتون- دو عیب اساسی دارد، از یکسو ازبیک است و از سوی دیگر با طالبان دشمنی آشتی ناپذیر دارد به همین جهت، دستور ترور وی را صادر کردم چنانکه خود شما هم شنیدید، از کمینی که توسط دستیارانم طراحی شده بود، جان سالم بدر برد. سپس به مشوره ی اتمر جان داستان ایشچی را ساختم و در پی این توطٸه ی پیچیده دوستم را به راحتی از گردونه ی رقابتها حذف و به کشور ترکیه تبعید کردم.

۷ - چنانکه می دانید اکثریت قریب به اتفاق نخبگان سیاسی و فرهنگی تاجیک طرفدار عبدالله بودند، من احمدضیا مسعود را از آنان جدا و شامل تکت انتخاباتی تحول و تداوم کردم چون می دانستم که از این طریق می توانم دو کار اساسی انجام دهم: یک. آل مسعود در میان عامه ی قوم تاجیک از محبوبیت خاصی برخوردار بودند، با جدایی برادران مسعود از سایر تاجیکها نه تنها محبوبیت آنان را به کمترین حد ممکن تقلیل دادم بلکه نفرت عامه ی مردم تاجیک را علیه آنان به شدت برانگیختم. دو. میان برادران مسعود و بازماندگان برهان الدین ربانی که در میان تاجیکان حیثیتِ کاریزماتیک داشتند، جدایی انداختم و پس از آن در فرصت مناسب احمد ضیا مسعود را به راحتی عزل کردم و فعلاً نه نفوذی دارد که تاجیکها را علیه من تحریک کند و نه من به اعتراضات بی اساس وی و هواداران کم تعدادش اهمیت می دهم.

۸ - در دوران کرزی تعدادی از هزاره ها پا از گلیم خویش فراتر نهاده و کارهای تجارتی را در داخل و خارج از کشور راه اندازی کرده بودند، من نخستین کسی بودم که متوجه شدم که اگر فعالیت های اقتصادی آنان به همین منوال ادامه پیدا کند، به زودی شریک منابع موجود خواهند شد. از این رو، به محض تکیه زدن به اریکه ی قدرت حدود پانصد تاجر هزاره را از دوبی اخراج کردم تا هزاره ها نتوانند در چرخه ی داد و ستد بین‌المللی جایگاه درخوری احراز کنند.

۹ - هزاره ها که در حمایت از دموکراسی شهرت جهانی کسب کرده بودند و در دوران حکومت پیشین با تظاهرات و گردهمایی های میلیونی چالشهای فراوانی را علیه حکومت خلق کرده بودند و به موازات آن، پیشرفت هزاره ها در عرصه ی تعلیم و تحصیل واقعاً برای پشتونها نگران کننده شده بود و من هم تاثیر بنیادین آنان را به عنوان مانع جدی در راستای قومی سازی قدرت نمی توانستم نادیده بگیرم، به همین جهت، پس از احراز پست ریاست جمهوری طالبان را به دو بخش داعش و ناراضیان حکومت تقسیم کردم و به بخش داعش آن دستور دادم تا در مسیر راهها تا جایی که می توانند هزاره کشی کنند، آنان بنا به فرمانِ دستیارانم برای نخستین بار تعدادی از هزاره ها را در ولایت زابل -مسیر کابل/هرات- گروگان گرفته و به قتل رسانیدند و سپس به گروگان گیری و کشتار هزاره های ولسوالی جاغوری و قره باغ پرداختند که پی آیند آن شکل گیری جنبش تبسم با محوریت هزاره ها و شرکت میلیونی تمام شهروندان افغانستان بود، اما من و دستیارانم غافلگیر شده بودیم و با این پیشامد قدرت مقابله نداشتیم، نزدیک بود ارگ از دست مان برود به همین جهت، از نفوذ جنرال مراد برای آرام ساختن دادخواهان هزاره بهره بردیم و سپس با برگزاری یک جلسه محقق را متقاعد کردیم که برگزاری چنین تظاهراتِ بزرگ بدین معناست که نسل جدید هزاره دیگر از شما پیروی نمی کنند و اگر شما علیه تظاهرکنندگان اقدام به موقع انجام ندهید، آنان در آینده ساز و کار دیگری را برای مشارکت در امور سیاسی تدارک دیده و از رهبران جوانتری پیروی خواهند کرد که پیامد آن حذف شما و سایر رهبران سنتی از قدرت خواهد بود، فکر نمی کردیم محقق اینقدر خوش باور و کوته فکر باشد اما واقعیت این بود که محقق کاملاً خامِ نقشه ی من و دستیارانم شد و هر آنچه را که لازم بود انجام داد، او حتی در حضور رسانه ها علیه تظاهرکنندگان موضع گرفت و با دفاع از برنامه های من، رهبران جنبش را مورد اهانت قرار داده و دادخواهی میلیونی را ضرب صفر کرد و ما خیلی سعادتمند بودیم که با استفاده از محقق با یک تیر دو نشان زدیم: الف) از طریق محقق شرکت کنندگان در جنبش تبسم را پراکنده و اوضاع آشفته را به کنترل خودمان در آوردیم. ب) پایگاه قدرتمند اجتماعی محقق را - که فقط با دوستم قابل قیاس بود- در میان هزاره ها به شدت تضعیف کردیم.

۱۰ - هنگامی که شرکت فیشنر مسیر بامیان-میدان وردک را برای انتقال برق ۵۰۰ کیلو ولت توتاپ مناسب تشخیص دادند، من آگاهانه مخالفت کردم زیرا شرکت فیشنر فقط هزینه ی انتقال پایه ها و امنیت مسیر را معیار قرار داده بود و نمی دانست که اگر برق از بامیان بگذرد، ضمن اینکه موجب توسعه اقتصادی/ارتباطی ولایت بامیان می شود، تعداد زیادی از مستفیدین آن هزاره ها هستند و این کار اصلاً به نفع جامعه ی پشتون و دوام هژمونی قومی نیست! از دیدگاه ما؛ اگر بخواهیم تسلط پشتونها را بر دیگر اقوام همچنان حفظ کنیم، باید دیگران را فقیر، گرسنه و بی سواد نگهداریم. با این وصف، سرور دانش متوجه این نکته شده بود و بدون اینکه در مورد چگونگی انتقال پروژه با من مشوره کرده باشد، موضوع را فیسبوکی کرد که براثر آن، ناگهان تمام رهبران سنتی هزاره به شمول وکلا و سایر افراد با نفوذ متحد شدند و برای یک دادخواهی میلیونی آمادگی همه جانبه گرفتند تا در روز موعود از مسیرهای مختلف خودشان را به ارگ برسانند اما دستیاران من به زودی محقق و دانش را با تهدید و تطمیع مرعوب ساختند و به ویژه محقق را فریفته بودند که خلیلی قصد تصرف جایگاه تو را دارد و محقق هم به راحتی آب خوردن باور کرده بود و با حضور در ارگ و از طریق تلویزیون شخصی خود بارها رهبران جنبش روشنایی و هواداران آنان را بی آب کرد اما ما راحت و آسوده سکوت اختیار کرده بودیم زیرا جنبش تبسم و کنش های کجدار و مریز رهبران هزاره به ما آموخته بود که چگونه با این مسٸله مقابله کنیم، ما فقط به کنترل تظاهرات پیش رو تمرکز کرده بودیم تا اینکه ایده ی بکری به فکر یکی از دستیارانم رسید و بر مبنای آن شب قبل از تظاهرات، کانتینرها را از مناطق مختلف شهر کابل کرایه و جمع کردیم و تمام مسیرهای منتهی به ارگ را مسدود کردیم، سر انجام تظاهر کنندگان هزاره در دهمزنگ متوقف شدند و داعیه های خودشان را همراه با تهدید در آنجا مطرح کردند تا از اینطریق حکومت را تحت فشار قرار داده و برای انتقال توتاپ از بامیان متقاعد سازند اما حکومت با درک نقطه های ضعف بی شمارِ رهبران هزاره، موضع درستی اتخاذ کرد و من به محقق و دانش گفتم که اگر می خواهید نزد مردم هزاره دستاوردی داشته باشید باید با برنامه های من همراه شوید، به آنان وعده دادم که از بغلان برای مردم بامیان برق می برم! از آنجایی که آنان چاره دیگری نداشتند، بلافاصله با من موافقت کردند و من و دستیارانم هم بدون فوت وقت این وعده ی سر خرمن را رسانه ای کردیم، این مسٸله افکار عمومی را به نفع حکومت تغییر داد اما رهبران جنبش روشنایی موافقت نکردند و وعده ی یک تظاهرات گسترده دیگر را دادند، خلیلی بارها تکرار می کرد که "توتاپ خط قرمز ماست" وقتی که جدیت خلیلی را با اتمرجان و سایر دستیارانم در میان نهادم، آنان گفتند: نگران نباش، خلیلی خط قرمزِ ارزشی ندارد او اهل معامله و سودگراست. با اختصاص چند پست سمبلیک به راحتی می شود خط قرمز خلیلی را عبور کرد. سرانجام چنان شد که پیش بینی کرده بودیم، خلیلی شبِ پیش از تظاهرات به معامله تن داد و سایر رهبران سنتی نیز با او همراه شدند. بدین ترتیب، هنگامی که بین نسل سنتی و نوین جنبش روشنایی فاصله ایجاد کردیم، خیال مان از بابتِ کنترل تظاهرات راحت شد، علاوه بر چیدمانِ کانتینرها طرحِ سرکوب هواداران پیشگام و تحصیلکرده ی جنبش روشنایی را با استفاده از داعشِ پرداخته ی خودِ مان، پی ریختیم و به پی آیندِ آن هم اندیشه کردیم، برداشت ما این بود که به مجرد قتل عام اعضای جنبش، رهبران سنتی و نسل نو هزاره به جان هم خواهند افتاد و در این میان من و دستیارانم در افکار عمومی و رسانه های جهان تبرٸه خواهیم شد، به همین دلیل، دستیارانم پیشاپیش مبالغ هنگفتی را برای همسویی تلویزیون طلوع و بی بی سی فارسی در نظر گرفتند، بالاخره، در روز تظاهرات بیش از پانصد نفر از هوادارانِ اصلی و تحصیلکرده ی جنبش روشنایی را با استفاده از نام شاخه ی خراسان داعش تار و مار کردیم، طبق برنامه ریزی قبلی مسٸولیت آن را داعش خیالی به عهده گرفت، رسانه های طلوع و بی بی سی نیز داعشی بودن حمله را به شکل گسترده پوشش خبری و تصویری دادند و رهبران هزاره هم به جان هم افتادند و تمام مسٸولیت را به گردن رهبران جوان جنبش انداختند و علاوه بر رسانه های نامبرده، رسانه های خبری خریده شده ی دیگر نیز کاملاً در راستای همسویی با ارگ خبر رسانی کردند.
با این وصف، ما منتظر واکنش جدی از سوی هزاره ها بودیم اما آنان چنان گرفتار انشقاق و اختلاف درونی شدند که آرزوی انسجام و همبستگی را به تاریخ سپردند، وقتی که حوصله ی هزاره ها را سنجیدیم و واکنش جدی از سوی آنان ندیدیم، طرحهایی را در جهت محرومیت و دلسردی هزاره ها از تعلیم و تحصیل را پی گرفتیم و به بهانه های مختلف و به نام داعش در مساجد، محافل و گردهمایی های علمی/فرهنگی به کشتار شان پرداختیم، در واقع مهمترین هدف ما فلج کردن بنیه های اقتصادی و انگیزه ی پویای هزاره ها به تعلیم و تحصیل است که تا کنون از طریق کشتار نیروهای انسانی زبده و متخصص آنان به این مهم دست یافته ایم و تا زمانی که رهبران هزاره همچنان ثناگوی ارگ نشینان باقی بمانند و منافع حزبی و خانوادگی شان تامین شود، آرام آرام محرومیت هزاره ها از منابع اقتصادی، مراکز تعلیمی و تحصیلی را کامل خواهیم کرد، چنانکه اکنون تلاش مضاعفی را به کار بسته ام تا اروپایی ها را متقاعد سازم که مهاجران هزاره تبار را از کشورهای شان اخراج کنند زیرا آنان پشتوانه ی اقتصادی هزاره های داخل افغانستان هستند!

۱۱ - چنانکه می دانید مهمترین دغدغه ی مبارزاتی حکمتیار تسلط بی قید و شرط پشتونها بر سایر اقوام افغانستان است، من و او از این نقطه نظر بی حسابیم، به همین دلیل هنگامی که به قدرت رسیدم، همواره می اندیشیدم که چگونه می توانم این مٲمول -پشتونیزه سازی قدرت- را تحقق بخشم. سر انجام به این نتیجه رسیدم که برای رسیدن به این هدف بایستی یک مثلث قدرتمند تشکیل شود که از طریق گفتگوهای دوامدار با حکمتیار توانستم به ایده ام صورت واقعیت بدهم و اکنون ارگ و طالبان و حزب اسلامی در کنار هم قرار گرفته اند و ایده ی قومی سازی قدرت را از طریق نسل کشی و حذف سیستماتیک با قدرت تمام تعقیب می کنند.

۱۲ - هنگامی که احمد ضیا مسعود را عزل کردم، و دستیارانم موتر بمب را در چهار راهی زنبق منفجر کردند تاجیکها فرصت را غنیمت شمرده و با تقلید از هزاره ها جنبش رستاخیز و تغییر را تشکیل دادند، به رٸیس گارنیزیون فرمان دادم تا برای زهر چشم گرفتن از تظاهرکنندگان چند نفر از آنان را به رگبار ببندد، در نتیجه پسر معاون مجلس سنا و تعداد دیگر کشته شدند، تشییع جنازه و به خاک سپاری سالم ایزد یار فرصت طلایی را برای کشتار دسته جمعی رهبران تاجیک و هزاره ایجاد کرد اما متاسفانه دستیارانم شتابزده عمل کردند و سران تاجیک از این حادثه جان سالم بدر بردند اما از طریق ایجاد این شوک، توانستیم انسجام و همبستگی تاجیکان را به هم ریخته و تعدادی از آنان را با حکومت هماهنگ نماییم بدین ترتیب، پرونده ی جنبش رستاخیز و تغییر با کشتار تعدادی از تحصیلکردگان تاجیک و پیروزی من و دستیارانم بسته شد.

۱۳ - حتماً وقوف دارید که عطامحمد نور بادم و دستگاه و ثروت و دارایی بی حسابی که به دست آورده بود، به امپراتور بلخ شهرت یافته و از حکومت مرکزی فرمان نمی برد. او در جریان کمپاین انتخاباتی بارها به من توهین کرد و مرا روان پریش خواند اما پس از موافقت با عبدالله و احراز پست ریاست جمهوری، در روزهای نخست پی بردم که او نه تنها اتوریته ی مرا به چالش می کشد بلکه یکی از موانع عمده در راستای گسترش فعالیت های طالبان در مناطق شمالی نیز به شمار می رود. اما از آنجایی که دوستم مانع بزرگتری بود، ناگزیر باید با عطا مدارا می کردیم، بدین ترتیب، با تحریک او ابتدا روابطش را با دوستم کاملا تیره ساختیم تا احتمال اتحاد او با دوستم را به صفر برسانیم. پس از آنکه دوستم از سر ناگزیری در ترکیه رحل اقامت افگند، من و دستیارانم تلاشهای بی وقفه ای را در جهت عزل او از قدرت پی گرفتیم اما این کار بدون موافقت عبدالله -که نصف بستهای مهم حکومتی را متعلق به تیم خود می دانست- امکان پذیر نبود. بنابراین، نخستین ایده ای که به فکرم رسید این بود که باید نقاط ضعف عطا را پیدا کنیم، او در مجموع دو نقطه ضعف داشت: الف) ثروت بادآورده اش را از راه غیرقانونی به دست آورده بود. ب) او بیش از حد مست باده ی قدرت بود و رویای رهبریت بلامنازع تاجیکها را در سر داشت. به همین جهت، ابتدا به صورت غیر مستقیم به او گوشزد کردم که اگر بخواهم، میتوانم بخش عمده ای از دارایی بادآورده اش را مصادره کنم. سپس در گفت و گوهای خصوصی از طریق دستیارانم به او فهمانیدم که پس از استاد ربانی من و جهانیان او را به عنوان رهبر واقعی تاجیکان می شناسیم و عبدالله و سایر پنجشیری ها از لحاظ حیثیت سیاسی و پایگاه اجتماعی با او برابری نمی توانند، وقتی که فهمیدیم عطا در این مورد هیچ تردیدی ندارد، یک گفتگوی نمایشی بر سر تقسیم مساوی قدرت را -بدون مشوره بادیگر سران تاجیک- با او ترتیب دادیم و این برنامه ی ساختگی طوری مدیریت و به نمایش درآمد که امپراتور شمال نه تنها به خواست و حضور دیگر تاجیکان وقعی نگذاشت، بلکه سهم سایر شرکای هزاره و پشتون تیم اصلاحات و همگرایی را نیز نادیده گرفت و در گفتگو با تویزیون فارسی بی بی سی قدرت را میان من و خودش پنجاه پنجاه تقسیم کرد! در نتیجه، بازی های خام و خود بزرگ بینانه ی عطا، از یکسو رقابت خود او با عبدالله بر سر رهبری تاجیکها را برملا کرد، از سوی دیگر افکار عمومی مردم هزاره، ازبیک و برخی از پشتونها را علیه او تحریک کرد. بدین سان عطا و عبدالله و هواداران تاجیک تبار شان به صورت اتوماتیک در برابر هم قرار گرفتند، من و مشاورانم با استفاده از فرصت، به عبدالله فهمانیدیم که در حقیقت، ما او را رهبر اصلی تیم اصلاحات و همگرایی و زعیم تاجیکان می شناسیم، اینگونه بود که در گرماگرم اختلافات سران تاجیک، به تعهداتی که به عطا داده بودیم عمل نکردیم! امپراتور شمال که بازی را واقعًا باخته بود، در اوج سراسیمگی و سردرگمی استعفای خود را با طرح چند پیش شرط به من تحویل داد. عطا با تکیه بر اعتماد به نفس و غرور کاذب و کوته فکری ناشی از مال و مقام و شهرتِ خویش، مطمٸن بود که من توان پذیرش پیش شرطهای او را ندارم پس استعفایش را هم نمیتوانم بپذیرم اما من می دانستم که با مشورت دستیاران و فعالیت های پیگیر گماشتگانم توان این را دارم که روز به روز شکاف میان رهبران تاجیک -عطا و پنجشیری ها- را بیشتر کنم. تا اینکه در فرصتِ مناسب و ایام مقتضی عطا را غافلگیر کردم و استعفایش را پذیرفتم و فردی گمنام به نام انجنیر داود را به عنوان والی بلخ تعیین کردم و از طریق افراد ویژه ام به اطلاع عطامحمد نور رسانیدم که این اقدام با هماهنگی کامل داکتر عبدالله صورت گرفته است، امپراتور بلخ پس از شنیدن این خبر در گردهمایی ها و نشست های خبری مختلف برای عبدالله و هوادارانش خط و نشان کشید و وی را به انحای گوناگون مورد توهین و تهدید قرار داد. سرانجام موقعیت عطا محمدنور در نزد افکار عامه به شدت تضعیف شد طوری که مهمترین دغدغه ی او حفظ دارایی اش بود. ما هم فرصت را غنیمت شمرده و با امضای یک تعهدنامه ی ساختگی و بدون ضمانت اجرایی قانونی/حقوقی پرونده ی جنجالی و درازدامنِ امپراتور بلخ را عجالتاً بستیم.

۱۴ - بی خبر نیستید که با شکل گیری حکومت کرزی که اکثریت پشتونها گرایش طالبانی داشتند، سهم آنان در ساختار ارتش افغانستان بسیار ناچیز بود و اکثر پستهای حساس در اختیار تاجیک های پنچشیر و شمالی بود، وقتی به قدرت رسیدم همواره دغدغه ی اصلاح ارتش را با محوریت جنرالهای پشتون تبار داشتم، تصمیم گیری در این مورد آسان نبود، اما پس انجام مواردی که قبلاً ذکر رفت و حصول اطمینان کامل از تضعیف رهبران اقوام دیگر، ابتدا اقدام به جا به جایی جنرالهای عالی رتبه نمودم، گارنیزیون و وزارت دفاع را در اختیار گرفتم، مرادعلی مراد را که هزاره بود و در مقابل طالبان صادقانه و شجاعانه مبارزه می کرد، از معاونت لوی درستیز ارتش به معینیت ارشد امنیتی وزارت داخله تبدیل کردم و سپس از آنجا برکنار و به قوماندانی گارنیزیون کابل گماشتم و علی رغمِ تقاضای مکرر هزاره ها اجازه ندادم تا به عنوان لوی درستیز یا وزیر دفا شود، چون می دانستم که حضور یک جنرال هزاره در پست های حساس امنیتی نه تنها به نفع طالبان نیست بلکه موجب قدرتمندی اردو نیز می شود.

۱۵ - شاید فراموش نکرده باشید که پس از تبعید جنرال دوستم و فریب عطا محمد نور، فرمان ترفیع زود هنگام جنرالان ارتش را - که اکثرا غیر پشتون بودند- به بهانه ی مبارزه با فساد اداری و اصلاحات و جوان سازی ارتش صادر کردم و اکنون چنانکه می بینید سربازان هزاره و تاجیک و پشتونهایی که به قدرت قومی نمی اندیشند را گروه گروه به شکل سیستماتیک به دشنه ی طالبان - که به هژمونی قومی می اندیشند- می سپارم و به جای آنها سربازان جوان و جدید که اکثراً پشتون تبار هستند استخدام می کنم، دیری نخواهد پایید که اردویی با محوریت جنرالان پشتون شکل خواهد گرفت و نگرانی تمام پشتونها به خصوص من و حزب اسلامی و طالبان از بابتِ تضعیف هژمونی قومی برطرف شده و تحقق برنامه های من و دستیارانم به شکل گیری حکومت قدرتمند قومی -که همواره در آرزویش بوده ایم-، خواهد انجامید.

۱۷ - درست است که من در مواردی به برخی رفتار های جنون آمیز و گاه فروتنانه تظاهر می کنم اما بسیار هوشیار تر، شجاع تر و خودخواه تر از آن هستم که رقیبان و دشمنانم می پندارند، خط سرخ من احیای ابهت پشتون هاست. مطمٸنم فراموش نکرده اید که با وجود دهها هزار قوماندان مسلح غیر مسٸولِ پشتون تبار که ماهانه صد ها نفر غیر پشتون را می کشند، نه تنها به اردو اجازه دستگیری آنها را نمی دهم بلکه برای آنها سلاح و آذوقه کافی هم می فرستم ولی همینکه یک ازبیک یا هزاره ای از سرِ مجبوری در مقابل طالب و داعش سلاح به دست می گیرند، بلافاصله فرمان دستگیری و حبس شان را صادر می کنم قضیه دستگیری قیصاری و علی پور را همه می دانید، که چه روزی سر شان آوردم. فکر نکنید که علی پور را بخاطر تظاهرات هزاره ها آزاد کردم نه. دلیل آزادی او اعتبار بخشیدن به نقش سرور دانش برای دستیابی به آرای هزاره ها بود.

۱۸ - زمانی که به چهارمین دور انتخابات ریاست جمهوری نزدیک شدیم، از اتمر خواستم تا طرحی برای جلوگیری از انسجام اپوزیسیون در دوران انتخابات در نظر بگیرد زیرا می دانستیم که اگر تیم های حراست و ثبات و اٸتلاف نجات همبستگی شان را حفظ می کردند، شرایط هرگز به نفع ما نبود به همین جهت، اتمر بر اساس برنامه از قبل تعیین شده استعفا داد و به مخالفت علیه حکومت من تظاهر کرد و حتی برای نخستین بار حملات داعشیان و طالبان دست پرورده خود ما علیه هزاره ها را محکوم کرد! جالب اینکه هزاره ها هم باور کردند! بدین ترتیب، اتمر به راحتی توانست اپوزیسیون را چنان شقه شقه کند که حتی محمد محقق را -که روزگاری یکی از مخالفان اصلی اش بود - به معاونت دوم خود برگزیند و عطا محمد نور - رهبر فرهمند تاجیک ها- را هم شامل تکت انتخاباتی خود سازد. البته در این ایام خودم هم بیکار نبوده ام مثلا در دوران انتخابات ریاست جمهوری برای جلوگیری از راهیابی وکلای هزاره کار های زیادی انجام دادم که از آن جمله می توان به حمله انتحاری در مرکز ثبت نام برای رای دهی در برچی، جلوگیری از انتخابات در غزنی، حمایت از کاندیدان هزاره تبارِ وابسته به ارگ و جلوگیری از راهیابی اعضای جنبش روشنایی و پسران رهبران با نفوذ هزاره اشاره کرد اما باید اذعان کنم که بخشی از این موفقیت را مدیون کمشنران کمیسیون انتخابات هستم.اما مهمترین کارم اختلاف افگنی میان دانش و خلیلی بود تا از این رهگذر به بخشی از برنامه ام یعنی جلوگیری از انسجام هزاره ها دست یابم. خلیلی را با تمام خرد و فرصت طلبی اش چنان بیچاره کردم که در ایام تکت سازی دست و پایش را گم کرده بود و از سرِ ناچاری خودش را به عبدالله آویخت. بدین سان من و اتمر اکنون اپوزیسیون را چنان افسون و سرگشته ی افسانه های خود کرده ایم که برای حفظ بقای شان هیچ راهی جز افتادن به پیش پای ما ندارند، آنها حتی نمی دانند که من و اتمر و اکلیل و سایر کسانی که از جان و دل با ما سازگارند، بالاخره با هم کنار می آییم و شریکِ دسترخوان رنگین ارگ و ولی نعمتِ رهبران تاجیک و ازبیک و هزاره خواهیم شد. راستی یادم نرود که خود سری های اکلیل حکیمی در حیف و میل کمک های بین المللی سوژه دیگری بود که بهانه دست اپوزیسیون می داد و مایه بدنامی بیشتر تیم ما می شد، از این رو او را عجالتاً وادار به استعفا کرده و به آمریکا فرستادم تا آبها از آسیاب بیفتد و زمانی که دوباره به قدرت رسیدم، او را بر می گردانم از این جهت اصلاً نگران نباشید! در مورد اینکه امرالله صالح را چگونه فریفتم اصلا چیزی نمی گویم.

۱۹ - جنگ ارزگان، جاغوری، مالستان و سپس دایکندی نیز بخشی از برنامه های من و اتمر برای تغییر جغرافیای جنگ بود و دیدید که با یک تیر چگونه دو نشان زدیم: الف) قدرت دفاعی هزاره ها را آزمودیم و فهمیدیم که امکانات دفاعی کافی ندارند. ب) به هزاره ها فهمانیدیم که هر زمان اراده کنیم، می توانیم هزاره جات را تصرف کنیم. فرستادن اردو به جاغوری به منظور توقف موقتی این جنگها بسته به رای هزاره ها در انتخابات بود و اکنون اطمینان دارم که با توزیع مقداری پول می توان رای هزاره ها را خرید!

۲۰ - اگر کمی منصف باشید، این نکته را از یاد نبرید که هیچ یک از سردمداران مشهور پشتون -عبدالرحمان، نادرخان، حفیظ الله امین و ملا عمر- مانند من دلسوز قوم نبوده اند و به اندازه من برای پشتونها فداکاری نکرده اند زیرا عبدالرحمان و نادر/هاشم خان در زمانی هزاره ها را قتل عام کرد که هیچ رسانه ای در دنیا وجود نداشت و انگلیسی ها هم آنها را از هر جهت حمایت می کردند. حفیظ الله امین هم کوته فکر بود و آشکارا و به نام حکومت خلقی اقوام غیر پشتون را قتل عام می کرد در زمان ملا عمر هم رسانه های آزاد وجود نداشت اما من در زمانی برنامه قومی سازی قدرت را پیش می برم که ساختار سیاسی ما دموکراتیک است، رسانه ها آزادی کامل دارند، نمایندگان حدود پنجا کشور جهان از کار های ما نظارت می کنند، هزاره ها در سراسر جهان پراکنده اند و هر روز دادخواهی می کنند، رٸیس کمیسیون مستقل حقوق بشر یک هزاره است، انترنت و فیسبوک بر ذهن و روان جمعی حاکم است و قانون اساسی مبتنی بر ارزش های انسانی جدید داریم، تمام اقوام غیر پشتون نسبت به حقوق شان آگاهی حاصل کرده اند، من در این دور رٸیس جمهور قانونی افغانستان نیستم بلکه با توافق به این چوکی تکیه زده ام. با تمام این دشواری ها اما من بخش عمده ای از برنامه هایم را تطبیق کرده ام و اگر بدانید که بابت بستن دهان رسانه گران و رهبران قومی چقدر از پول های بادآورده جهانی هزینه می کنم، از تعجب انگشت به دهن میمانید. حتی صادق مدبر را که روزگاری با کینه و عناد از اداره امور بیرون انداخته بودم، امروز از سرِ ناگزیری به من پناه آورده است!

۲۱ - آنگاه که برآورد کردم شما درس نمی خوانید و از علم و دانش گریزان اید، مراکز آموزشی را که من و کرزی به لطف پول های بادآورده بار ها برای تان اعمار کرده بودیم آتش می زدید و دروازه ها و پنجره های آنها را می دزدیدید، به جای تعلیم وقت تان را به سگ جنگی و مرغ جنگی و بودنه بازی می گذراندید و در مقابل می دیدم که مردمان دیگر بدون تشویق حکومت و بدون تعمیر مکتب و امکانات آموزشی در فضای باز درس می خواندند و بالاترین نمرات را در امتحان کانکور می گرفتند و در بورسیه های خارجی پذیرفته می شدند، بسیار نگران شدم. با خود گفتم: باز هم خانه فاروق وردک آباد که تمام مکاتب مناطق مرکزی و شمالی را خیالی ساخته بود و بودجه های آنها را برای خود ذخیره کرده بود وگر نه دیگران به شکل غیر قابل تصور از شما پیشی می گرفتند. وقتی مطمٸن شدم که شما به جای کتاب و قلم جنگ و تفنگ را دوست دارید، مجبور شدم کانکور راسهمیه بندی کنم تا دیگران نتوانند در رشته‌های خوب کامیاب شوند و خوب درس بخوانند.

۲۲. در آینده تصمیم دارم از طریق تبانی با طالبان تمام جزیره‌ های قدرت و رهبران اقوام غیر پشتون را از مسند به زیر بکشم، با ایجاد ارتش قومی، فریب و تطمیع این رهبران و تبانی با عبدالله عبدالله و کرزی و خلیل‌زاد و حکمتیار و سیاف، مقدمات این کار فراهم شده است. بقیه مهم نیستند چون از هر طرف که حساب کنی، مطیع اراده‌ی یکی از این هایند. حالا مترصد فرصت هستم تا ضربه نهایی را وارد کنم و طرح احیای هژمونی قومی را تحقق ببخشم.

حالا خودتان بگویید بچه های خر!
من و اتمر چطوریم؟ دیگر چه توقعی از ما دارید؟ نکند هنوز هم فکر می کنید من و اتمر و اکلیل از هم جدا شده ایم؟ مطمٸن باشید تا زمانی که رهبران غیر پشتون با پول خریده و با وعده و وعید سرِ خرمن فریفته شوند و نسل جوان زیر دست خود شان را اکمال کنند، هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد و برنامه های ما از تطبیق باز نخواهد ماند و می رسیم به آنچه که تا کنون در سر پرورانده ایم.
هی هی هی دیگر چه کار کنم بچه های خر که از من راضی شوید!

(نوشته‌‌ای از شش سال پیش)

برگرفته از صفحه انور رحیمی

17/07/2023

اگر داود نبود ...
از «تز» چپ تا «آنتی‌تز» اسلام سیاسی و «سنتز» طالبانیسم
پنجاه سال‌ پیش در چنین روزی (26 سرطان 1352/ 17 جولای 1973) کودتای سردار محمد داود در برابر ظاهرشاه، روند نیم‌بند، اما تدریجیِ اصلاحات در دهه‌ معروف به «دهه‌ دموکراسی» (1342 تا 1352) را متوقف نمود و منشأ ظهور انواع رادیکالیسم از بطن رادیکالیسم دیگر شد. 7 ثور و 8 ثور و موالید آن، از درون همین کودتا زاده شد و داود زمینه را برای ظهور کمونیسم و مداخله‌ شوروی فراهم نمود. ظهور کمونیسم نیز محرک ظهور اسلام سیاسی گردید و از دل اسلام سیاسی جهادی، پدیده طالبانیسم زاده شد. اگر داود نبود، چنین نبود و اکنون دقیقا پس از نیم قرن، با همان اصلاحات هرچند کند و تدریجی، بدون تردید می‌توانستیم در یک موقعیت تاریخی متفاوت قرار داشته باشیم. تا اکنون، اگر 50 سال اصلاحات تدریجی ادامه می‌یافت، حتا با یک حرکت لاک‌پشتی، تراکمی از ترقی‌ها، امواجی از پیشرفت در عرصه حقوق مدنی و گام‌های مؤثری در مشارکت بیش از پیش مردم در تعیین سرنوشت‌شان رخ می‌نمود و مدام با طالب و مجاهد به عقب بر نمی‌گشتیم. تشکیل پارلمان و حضور برخی شخصیت‌های مهمی از اقوام محروم کشور در آن که هم شایستگی لازم را داشتند و هم بدون فساد و خرید رأی به پارلمان راه یافته بودند، تخصص نسبی در اعضای کابینه که با توجه به آن دوره قابل تأمل بود، آزاد شدن تشکیل احزاب سیاسی، شرط عدم تعلق نخست وزیر به خاندان شاهی، رونق گرفتن نسبی تحصیلات عالی و دانشگاه‌ها و راه یافتن تدریجی و هرچند محدود و بسیار پرچالش جوانان اقوام محروم در این مراکز، پیشرفت‌ها و توسعه نسبی شهری از پا گرفتن واحدهای اولیه صنعتی تا اتوبوس برقی و نیز نضج گرفتن فرهنگ شهری در کابل، تأسیس بسیاری از انجمن‌ها در عرصه فرهنگ و هنر از مطبوعات و هنرهای زیبا تا سینما، تئاتر و موسیقی و... زمینه را برای جوانه زدن بذرهای تجدد و ترقی در دل خاک خشک وطن به تدریج فراهم می‌نمود.
تردیدی نیست که بسیاری از تغییرات صوری بود و بسیاری از ظواهر تجدد نیز در کابل محصور بود و ناملایمات زیادی در عرصه عدالت اجتماعی و انکشاف متوازن وجود داشت، خروج از قفس عقل قبیله هنوز رخ نداده بود و طیف محرومان، تبعیض و نابرابری به اندازه زیادی وجود داشت. با این حال، اصلاحات ناگزیر تدریجی، می‌توانست این محرومیت‌ها را به تدریج کاهش دهد. اصلاحات تدریجی در بسیاری جوامع، کم‌ترین هزینه را در پی داشته است. حرکت‌های انقلابی رادیکال، به رادیکالیسم دیگر منتهی شده و یا نظریه ترمیدور کرین برینتون و قلعه حیوانات جورج اورول (دور باطل و بازتولید فساد و استبداد توسط انقلابیون رادیکال) محقق شده است.
از بد روزگار، عصر داود خان هم‌زمان شد با ظهور احزاب چپ در کل منطقه (از ترکیه و ایران تا هند، چین و کوریا) که با الهام و تقلید از کرملین، می‌خواستند فلک را سقف بشکافند و طرح نو دراندازند. داودخان زمینه‌ تسلط این جریان را فراهم نمود و تسلط جریان چپ، خود سبب تحریک بنیادگرایان و اسلام سیاسی گردید که تا امروز در طوفان خونین آن غرقیم. از سوی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اسلام‌گرایان افغانستان را که در برابر کمونیسم صف خود را آراسته بودند، برای تشکیل حکومت اسلامی و حرکت در این مسیر، انگیزه بیشتر بخشید، چنان‌که الهام‌بخش طالبانیسم و امارت طالبانی نیز بوده است.
داود خان با سیاست داخلی و خارجی خود سبب رشد رادیکالیسم در کشور گردید. در سیاست داخلی، او هرچند عنوان نظام را تغییر داد، اما ماهیت آن مستبدتر شد و در عمل و نیز به لحاظ روان‌شناختی و خصایص شخصیتی، وی نسبت به ظاهرشاه، به مراتب شاه‌تر بود و علاوه بر ریاست دولت، پست نخست‌وزیری، وزارت دفاع و وزارت خارجه را نیز شخصا به عهده گرفته بود و جمهوری‌اش از هر نظام شاهی، شاهانه‌تر بود. ظاهرشاه پس از به هم ریختن سه ضلع اقانیم ثلاثه و مرگ دو عموی مستبد و قبیله‌گرایش (شاه محمود و هاشم خان) دیگر خودش شاه شده بود و پس از آن، سایه‌ی آن دو مستبد بر سر او و مردم سنگینی نمی‌کرد و با توجه به تغییر شرایط زمانه و زمینه (فشارهای بیرونی مبنی بر رعایت حقوق بشر و مشروط ساختن کمک‌ها به فضای بازتر و روند داخلی رو به رشد نسبی و گسترش تدریجی تحصیلات، افزایش تدریجی تحصیل‌یافته‌گان و تغییرات فرهنگی نسبی) و نیز با توجه به خصایص روان‌شناختی و شخصیتی خود ظاهرشاه، وی نمی‌توانست مثل پدر یا دو عمویش به استبداد مطلق تداوم بخشد. حتا اگر شاهی مدتی در خاندانش ادامه می‌یافت، فرزندان و نوادگانش نیز با توجه به همان شرایط پیش‌گفته، نمی‌توانستند استبداد را تداوم بخشند و به صورت طبیعی و تدریجی، به فضای متفاوت و نظام متفاوتی منتقل می‌شدیم. سردار داود خان اما بر این روند تدریجیِ تغییر نقطه پایان گذاشت و در عین حال، زمینه را برای رشد جریان چپ فراهم ساخت که «آنتی‌تز» این «تز» جریان اسلامی سیاسی و «سنتز»ش پدیده طالبانیسم، توقف رشد تحصیلات جدید در جامعه و رشد جهل مقدس بود.
در عرصه سیاست خارجی نیز دو اقدام ویران‌گر داشت:
1. چرخش از غرب به شرق که با پیمان بغداد رقم خورد و سبب افتادن افغانستان در دام رقابت این دو بلوک شد و افغانستان با این چرخش، به میدان جنگ نیابتی و زمین فوتبال قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بدل گردید.
2. طرح داعیه دیورند و ادعای ارضی علیه پاکستان که سبب تحریک و هوشیاری پاکستان گردید و کینه و عقده را در دل پاکستان نهادینه ساخت و تا امروز نه هم‌خیالان داود خان از این داعیه دست بر داشته اند و نه پاکستان از پاسخ به این داعیه داست برداشته است و در واقع نمی‌تواند نسبت به آن داعیه بی‌خیال گردد و پروای از دست رفتن بیشتر از نصف خاک خود را نداشته باشد. پاسخ پاکستان به این خیالات داودخانی و هم‌خیالانِ پس از او، پرورش مجاهدین و تشویق آنان به ویران ساختن کشور و حمایت قاطع از آنان در برابر نظام مستقر و سپس حمایت قاطع و همه جانبه از طالبان در برابر مجاهدین و نیز در برابر دولت پیشین بوده و برای آینده نیز حتما طرح‌ها در خوری برای خود دارد، اگر طوفان رادیکالیسم خود پاکستان را در خود غرق نسازد.
در عین حال، پاکستان بهترین کاسبی را برای خود با دو پدیده جهادیسم و طالبانیسم به راه انداخت و از دهه 1350 تا اکنون، همواره از حمایت‌های مالی بی‌دریغ غرب، به یمن جهاد طالب و مجاهد در افغانستان، بهره‌مند بوده است. در دوران جهاد با شوروی، پاکستان کانال انتقال حمایت‌های مالی و لجستیکی غرب به افغانستان بود و در بیست سال گذشته نیز از مزایای باج‌گیری از ناتو به خاطر انتقالات لجستیکی از خاکش، بهره‌ها برد. حتا در طول دو سال گذشته و در پروسه تخلیه شهروندان افغانستان پس از سقوط نظام پیشین تا اکنون نیز غربی‌ها را دوشیده و پس از سقوط، هتل‌های اسلام آباد رونق گرفتند و تا اکنون از غرب بابت اسکان مقطعی پناه‌جویان باج می‌گیرد. سرانجام نیز گروه واگنر خودش را تا اطلاع ثانوی بر افغانستان مسلط ساخت تا در آینده چه طرحی در اندازد، اما هدف واحد است: به گفته‌ی جنرال ضیاءالحق، «Kabul must burn».
بعد از پنجاه سال مبارزات رادیکال، 1. اکنون کلیت جامعه افغانستان چه سودی برده و در کجای تاریخ ایستاده است؟ 2. گروه‌های محروم و مورد تبعیض که در پدیده هفت ثور و هشت ثور نقش تعیین‌کننده داشتند، در کجای تاریخ ایستاده اند؟
پس از پنجاه سال، با جماعتی مواجه هستیم که به لحاظ تباری، به مراتب بیشتر از ظاهرشاه قبیله‌گرا و غرق در خون و تبار و در عین حال، آراسته به جهل مقدس اند که پرستش خود و ذهن گنجشکی خویش را با پرستش خدا اشتباه گرفته و خدا را خرج خوان و خون‌ریزی خود کرده اند، مبارزه نرم نیز از منظر آنان حرام شرعی، مخالفت با دیدگاه سلطان المؤمنین در حکم ارتداد و اصلاحات تدریجی نیز به بن‌بست مطلق رسیده و راه رهایی در کل گم گردیده است. آیا مبارزه نرم و مدنی در برابر ظاهرشاه آسان بود یا در برابر هبت الله و گروه واگنر اسلامی؟!
این همه، محصول رادیکالیسم و روندی بود که با کوتادی 26 سرطان 1352 آغاز شد، کودتای 7 ثور 1357 را در پی داشت و بالتبع پدیده 8 ثور 1371 را پدید آورد و در نهایت به پدیده طالبانیسم، حاکمیت جهل مقدس و سلطه مجاهدان اجاره‌ای منتهی گردید.

محمد شفق خواتی

Want your public figure to be the top-listed Public Figure in Kabul?
Click here to claim your Sponsored Listing.

Videos (show all)

داکتر عبدالله عبدالله سخنگوی پیشین جبهه متحد مقاومت پیشین افغانستان اراد سخن می فرماید، دوستان بیننده و شنونده باشید.😃
کوچی های مسلح با حمایت طالبان روز شنبه، ۲۵سنبله ۱۴۰۲ وارد یکی از قریه های ولسوالی کیتی ولایت دایکندی شدند و با بی‌رحمی م...
مبارک بادت میلاد بابهبرای تک تک اولاد بابه
حاکمیت بالای شبکه‌های اجتماعی!باید موضوعات جالب را هنر نمایی کرده، در اختیار مخاطبین قرار دهید که از دید سایر مخاطبین نا...
به مناسبت ۵ جوزا سالروز میلاد استاد شهید عبدالعلی مزاری مبارک!                                   بسمه تعالی  ملت  عزیز و...
جهان باید بداند که چهره اصلی طالبان همین است که در ویدئو می‌بینید! زنان و مردان افغانستان هر روز توسط گروه طالبان تروریس...
هزاره بودن مردم دره هزاره والسوالی آبشار را از زبان مردم بومی و محلی پنجشیر بشنوید و تماشا کنید.
قهرمان آزادی راهت ادامه دارد.
آقای ‏ریچارد بنت گزارش‌گر ویزه سازمان ملل متحد در افغانستان از وضعیت هزاره‌های در پارلمان سویدن گزارش داد. آقای بنت از ت...
خسته از جنگ!خسته از انتحار! خسته از انفجار!خسته از بی‌کاری!از باب مجبوریت راه قوچاقی را پیش گرفتن تا به کشورهای جهان اول...
اولین روز معرفی کاندید وزرای کابینه در نظام جمهوریت!
امروز یک جمع زیاد از جوانان به جاده برآمده و باشعار تحصیل حق ماست راه پیمایی می‌کند. #StopHazaraGenocide

Category

Telephone

Website

Address

Kabul
Other Journalists in Kabul (show all)
Nasrullah Sangi Zadah Nasrullah Sangi Zadah
Kabul

This is my Official page Follow me at https://twitter.com/NasrullahSangi I Love A F G H A N I S T A N

پښتو پریسTv پښتو پریسTv
Kabul

دهیواد تازه اوکره خبرونه زمونږ له ویب پاڼې څخه ترلاسه کوالای شۍ

Ahmad Haris Jamalzada Ahmad Haris Jamalzada
Kabul, 0093

من از کره خاکی بنام زمین هستم و به همه انسانهای روی زمین

محمد جلیل رضائیان Mohammad Jalil Rezaeyan محمد جلیل رضائیان Mohammad Jalil Rezaeyan
شهر نو
Kabul

Mohammad Jalil Rezaeyanمحمد جلیل رضائیان روزنامه‌نگار.

Samir Khan Hotak Samir Khan Hotak
Kabul, 1ST

SaMir KhaN HoTak Official

Zahra Herari Zahra Herari
Kabul

صفحه رسمی زهرا حراری است درین صفحه می‌توانید تازه ترین رویداد ، ها ، رومان ، شعر و ادبیات ، داستان ، و غیره را دنبال کنید کوچک تان حراری

سحر صفدری Sahar Safdari سحر صفدری Sahar Safdari
Kabul

لطفا صفحه من را لایک و به اشتراک بگذارید!

حمیدالله غفوری حمیدالله غفوری
Kabul, 26000

“The greatest discovery of all time is that a person can change his future by merely changing his attitude.”

Zubir Abid Zubir Abid
Kabul

Shuja Zaki شُجاع ذَکِی Shuja Zaki شُجاع ذَکِی
Kabul

تازه ترین اخبار افغانستان و جهان را اینجا دنبال کنید.

Haqmall zadran HZ Haqmall zadran HZ
Kabul, 1002

اجتماعی